- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زین العابدین علیهالسلام در شهر شام
شامیان غربت ما را همه جا جار زدند خـنده بر بیکسی عـتـرت اطهار زدند پـای رأس شـهـدا هـلهـلـه بر پـا کردند تـازیـانـه بـه اسـیــران گـرفـتـار زدنـد چـقدر دور و بر محـمـل ما رقـصیـدند سـاز بـا نــالـه طـفـلان عــزادار زدنـد زخم شمیشر کشنده است و، دوایی دارد بیدوا زخـم زبان است که بسیار زدند طـفـل را پای دویدن چو بزرگان نبود هر که افتاد عقب از قافله، هر بار، زدند شـاخـۀ گـل که نکـردنـد نـثـار مـهـمان سنگها بر سر ما از در و دیـوار زدند خـوبی سنگ همین است، نمیسـوزاند آتش از بـام به فـرق من بـیـمـار زدنـد سر بابا به سلامت سر من سوخت، ولی سـر بـابـای مـرا زودتـر انـگـار زدنـد بیجهت نیست میافتد سر عباس از نی عـمّهام را جـلـوی چـشم عـلمدار زدند گر نبـودند به کـوچه بـزنـنـد فاطمه را در عوض فاطمهها را سر بازار زدند یاعـلی زینبت افـتاد عـبای تو کجاست دخـتـرت را بـنـگـر در بر انظار زدند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
عـلـویـات گـرفـتـار یـزیـدنـد حـسـین! با چه زجری دم این کاخ رسیدند حسین! صندلی بود ولی یکـسره سـرپا بودند ایـسـتادنـد و ز پـا درد بُـریـدند حسین دخترانت همگی بر لبشان مشت زدند آه اینها مگر از دور چه دیدند حسین؟! یک نفر حرف زد و دختر تو شد لرزان حـرفهای بدی انگـار شنـیدند حسین خیزران بر لب تو یا که به زینب میخورد؟ تکـیهگاه حـرم افـتاد و خـمیدند حسین منبری رفت به منبر و علی را سَب کرد نیمه جان پای همین دردِ شدیدند حسین خطبه خواندند و ورق جانب مولا برگشت آبروی همه را خوب خـریـدند حسین
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( مصائب شهر شام )
آورده است بوی تو را کاروان به شام پیچیده عطر واعطشای تو در مشام... هفتاد و یک ستاره که بر نیـزه رفتهاند صف بسـتهاند پشت سر تو به احـتـرام تو مرگ را به سُخره گرفتی و دیگران دلخوش به دینِ بیخطرند و مقام و نام طولی نمیکشد که جهان بشنود که نیست حـجّـی قـبـولتـر ز هـمـین حجّ نـاتـمام آنقـدر دور نیست که دسـتی به انـتـقام تـیـغ تو را دوبـاره بـرون آرَد از نـیـام
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر شام
شام یک محشرکبراست کجایی عباس دخـتر فاطـمه تنهـاست کجایی عباس گاهی از طشت غضب کن که نگاهم نکنند بی حیا روبروی ماست کجایی عباس شامیان ازسر تفریح به ماسنگ زدند گـوئـیا آخـر دنـیـاست کجـایی عـباس پرت میکرد یکی سنگ بزرگ خود را هـدفـش اکـبر لـیـلاست کجایی عباس خواهرت را سر دروازه تماشا کردند غـیرت شـام معـماست کجایی عـباس آنکه افـتاده رقـیه است به پـای نـیـزه روی نی یوسف زهراست کجایی عباس همه گـویند به هم عـیـد مبـارک باشد داغ ما خـنـدۀ اعـداست کجایی عباس
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
بازارِ شام و بغضِ ناب ای وای زینب یک عـدّه نامردِ خـراب ای وای زینب سرهای روی نیزه چوب و سنگ میخورد با هـلهـله محـض ثواب ای وای زینب اشـک و هـراسِ بـچّـههای دستبـسـته ذکـر لـبِ بیبـی ربـاب ای وای زیـنب یـک عـدّه غـرق پـایکـوبی پـایِ نـیـزه با عشوه و با آب و تاب ای وای زینب کـف میزدند و بود پـرچـمهای رنـگی در دستِ چندین بیحجاب ای وای زینب بینِ شلوغی رد شدن سخت است خیلی سخت است! دارد اضطراب! ای وای زینب بـا داغِ دل شـد ســاکـنِ ویــرانـۀ شــام بیسـایـبـان، در آفـتـاب ای وای زینب چشم یزیدِ هرزه(لع) و کاخی چراغان شـد واردِ بـزم شـراب ای وای زیـنب!
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
پشتِ دروازه غرق ابهام است ازدحامی عجیب در شام است کـاروان را مُـعـطّـلـش کـردند این چه جور احترام و اکرام است به کـدامـین بـیان کـنـم تـشریح فخرِ عالم به شام، گـمنام است سَبِّ حـیدر ز بس شده مرسوم هـمۀ شـهـر پُـر ز دشـنام است جای گُل، بر سر و روی زینب بارشِ سنگ و آتش از بام است بهـرِ تـهـمت زدن به آل عـلـی پیرِزن هم به عرضِ اندام است اصلاً انـگـار این ولایتِ کـفـر بیخـبر از ظهـور اسلام است شامـیان را حیا و عـفت نیست آل عصمت به شام بَد نام است! بـر یـتـیـم و اسـیـر بَـد اَخـمـنـد کـاروان شد به پـیـشِ منـظرها هـمـه دیـدنـد پـاره مـعــجـرهـا دور از چـشم حـضرت عباس ریـخـتـنـد آبـروی خـواهــرهـا مـیـهــمـانــان خــارجـی حـتـی هـمـه دیـدنـد بـغـضِ کـوثـرهـا سرِ شـب تا سـحـر حـرامیهـا سـنـگ میریـخـتـنـد بر سرها این مـصیـبات را هـمان بهـتر کـه نـدیــدنـد چــشــمِ مــادرهـا حـرف بَـد مـیزدنـد نـامـردان پـیـش چـشـم و سـر بــرادرهـا گــریــۀ آســمــان درآمـده بـود داشت میریخت اشکِ اخترها هر طرف غرق در فسادی بود وای بـر شــامـیــانِ لا کــردار بـدتـر از کـوفــیـانِ بَـد رفـتـار اهـل بـیـتِ حـسـیـن را بـردنـد از مــحــلِ یــهــود تــا بــازار رأسهـا با کـجـاوههـا نـزدیک تـا بـبــیــنــنـد مــردمِ بَــد کــار از غــرورِ شـکــســتـۀ زیـنـب تـا رسـیـدن به کاخِ اسـتـکـبـار ناسـزا گـفـتـنِ حـرامـیِ پـسـت گـریـۀ طـفـل و خـنـدۀ حـضّار ریسـمانها به دستِ اهل حـرم کـعـبِ نـیهـا به پـنـجـۀ کُـفـار هـمه اینـهـا به یک طـرف امـا وای از چــشــمهـای پُــر آزار اُسـرا را بـه شـهـر گـردانـدنـد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر شام
بس احـترام دیـدیم آنهـم چه احـترامی در حـال انتـقـامـند آن هم چه انتـقامی بغـض گـلو گـرفـته فـریاد داد و بـیداد یک قافله سکوت و غوغای بیکلامی اطرافمان به شادی سرگرم رفت و آمد دلشادمان نکردند حتی به یک سلامی از کوچهها و بازار در بین چشم انظار ما را عـبور دادنـد این مـردم حـرامی دلخسته از اسارت مجروح از جسارت من اینچـنیـنم و تو زخمی سنگ بامی من کـشـتـۀ نـگـاه یک مـشت لا ابـالی تو کـشـتۀ مـرام یک مشت بیمـرامی پا تا سرم کبودی؛ دور و برم یهـودی در بـین ازدحـامم آن هم چه ازدحامی با اینکه من صبورم خورده ترک غرورم لعنت به مرد شامی لعنت به مرد شامی
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
رخسار یاس و سیلی دست خزان کجا قـدّ کـمـان و قـامـت سـرو روان کـجـا ای کاش میشکـست قـلم تا نمینوشت قرآن کجا و طشت زر و خیزران کجا
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
میان شام میآید سری پشت سری دیگر به زنجیر آمده همراه سرها لشکری دیگر گذشته کاروان تا از شلوغیهای این کوچه رسیده باز هم در ازدحام مَعبری دیگر عقـیله خاک را تا میتکاند از تن طفلی به روی خاک میافتد دوباره دختری دیگر به یاد خاتم بابا سکینه با خودش میگفت: ندارد ساربان ما مگر انگـشـتری دیگر میان سنگ بارانها به جز آغوش عمه نیست برای دخـتران داغ دیده سنگـری دیگر ندارد زجر، جز زجر سه ساله در قل و زنجیر میان کوچهها تفریح از این بهتری دیگر شبیه مرتضی، زینب به روی ناقۀ عریان دوباره خطبه میخواند ولی بر منبری دیگر سـر دشمن به زیر افـتاد با تـیغ کلام او میان شام زینب کرده فتح خیبری دیگر نوشته در دل تاریخ تا روز قـیامت هـم نمیآید به قرآن مثل زینب خواهری دیگر
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
رسیده روضه به بازار شام واویلا تـمام مـرثـیـه در یک کـلام واویلا شـدند پـردهنـشـیـنـان آیـۀ تـطـهـیـر شکـنجـه در مـلأ بـار عـام واویـلا ز کـوچهها همه بوی شراب میآید رسـیـده قـافـلـه در ازدحـام واویـلا در ازدحام نظرها، سلالههای علی اسیـر و خـسته و بیاحـترام واویلا به کوچههای یهودی خبر رسانده کسی رسـیــده مـرحـلـۀ انـتــقــام واویـلا مقابل دل زینب چگونه میشکـنـند به سـنگ کـیـنه جـبـین امام واویلا
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
فــتـنـه و بـیـداد و بـلا بـود شـام سختتر از کرب و بلا بود شام قـــافــلــه تــا وارد دروازه شــد داغ جگـر سـوخـتـگـان تازه شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شام
همین که نـامِ بلـنـدت به هر زبان افتاد چه شور و وِلوِلهای در دل جهان افتاد برایِ ذکـرِ مـصـیـبت دلـم گرفت آتش و سیلِ گریه و ماتم به عمقِ جان افتاد به وقتِ غارت و حمله چه بر سرت آمد؟ که شمر خسته شد و خولی از توان افتاد! به روی نیزه و در جمع این حرامیها رقـیـه دیـد تـو را و نـفـس زنـان، افـتاد یزید بیشـرف امـا مـیـانِ بـزمِ شـراب به جانِ زخمِ سر و صورت و دهان افتاد به رویِ طشت طلا و به پیشِ چشم همه چـقـدر روی لـبـت ردِّ خـیـزران افتاد!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شام
دوباره عشق به تاراج هوشم آمده بود صدای قاری قـرآن به گـوشم آمده بود به شوق آنکه به باغ بنـفـشه سر بـزند دوبـاره هـمـسفر گـلفـروشم آمـده بود صدای روحنوازش غـم از دلم میبرد اگرچه کوه غمی روی دوشم آمده بود دلم چو محمل من روشن است میدانم صدا صدای حـسین من است، میدانـم هلال یکشـبهٔ من که روبـروی مـنی! که آگه از دل تنگ و بهانهجـوی منی! خوش است گرد ملال از رخ تو پاک کنم خدا نکـرده گـریـبـان صبـر چـاک کنم بـیا که چهـرهٔ ماهـت غـم از دلم بِـبَـرد ز مـوجخـیـز حوادث به سـاحـلم بِبَـرد شبیکه خواهـر تو در نـماز نافـله بود تو باز، گوشهٔ چشمت به سوی قافله بود چو خار، با گل یاسین سَرِ مقابله داشت سهساله دخـتر تو پایِ پُر ز آبله داشت امام آیـنهها طـوقِ گُـل به گردن داشت امیـر قـافـلهٔ نـور غُـل به گـردن داشت مصیبتی که دلِ «سَهلِ ساعدی» خون شد ز غصه نخل وفـا مثل بید مجـنون شد برای دیدن ما صف نمیزدند ای کاش میان گریهٔ ما کـف نـمیزدند ای کاش کویر، نورِ تو را دید و دشت زر گردید سـر تو آیـنـهگـردانِ طشت زر گـردید الا مـســافـر سـر نـیِزه ها و دِیْــر بـیـا مُـصـاحـب دل زینب! سـفـر بخـیـر بیا اگر چه آیتی از دلـبریست گـیـسویت چه روی داده که خاکستریست گیسویت؟ سکـوت در رَبَـذه از ابیذران هـیهات لب و تلاوت قـرآن و خیـزران هیهات خـدا کـند پس از این آفـتاب شـرم کـند عطش بنوشد و از روی آب شـرم کند سـتارهای پس از این اتـفـاق سـر نـزند «شفق» نتابد و ماه از محاق سر نزند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شهر شام
بیتو چه سَخت میگذرد روز و ماهها بسـتـه شـده مـسـیـرِ گـلـویـم به آههـا ما و اسارتی که کسی در زمان ندید افـتـادهایـم دسـتِ هـمـین دل سـیـاهها در کاروانـسرای خـرابی نشـسـتهایم آب از خـجـالـتـیـم هـمـه از نـگـاهها عبّاس را بگـو که دَمی دیـده وا کـند تا بنـگـرد به حـالـتِ ایـن بـیپـنـاهها در انـتـظـارِ ضـربـۀ سـیـلیِ دیگرند وقتی که می خـورند زمین بیگناهها با دَف نَمَک به زخمِ دلم بیشتر زَنَند رَقّـاصههـای شـهـرِ سِـتَم بـینِ راهها
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر شام
هی از این نیزه به آن نیزه مکانت دادند کوچه کوچه به همه شهر نشانت دادند پیش چشمان من از نی که زمین افتادی از روی خاک به سر نیـزه تکانت دادند هـدف سـنـگ پـرانـیّ کـنـیـزان شدهای خـوب ای قـاری من مـزد بـیانت دادند
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب ورود اهل بیت به شهر شام
مـا پـیـروان مـکـتـب دین پـیـمـبـریـم از سوز عشق، دوست و محبان حیدریم *************** هـرگـاه غـمـت بـه سـیـنه با نـاز آیـد جـان بــر تـن غـمـدیـدۀ مـن بـاز آیـد تا صحن و رواق کـاظمینت با شوق مــرغ دل خــسـتـهام بـه پــرواز آیـد *************** آنکس که مهر، در برش از ذرّه کمتر است بر عاصیان شفیع به صحرای محشر است *************** بر مـوسـی جـعـفـر شه والا صلوات بــر زادۀ آزادۀ زهـــــرا صــلـــوات *************** آن رهبری که از همه رهبران سر است از کردگـار وارث خـتم پیـمـبر است
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب ورود اهل بیت به شهر شام
نگاهت کار خود را کرد و بیایمان مسلمان شد تلاوت کردی و از برکت قرآن مسلمان شد حصیرِ پارهای زنجیرهای دور پایت را درآغوشش گرفت و اینچنین آسان مسلمان شد همان رقّاصهٔ کافر شنیدم سجده آورد و از اعجازت زنی از خیل بدکاران مسلمان شد تـمـام ابـرهـا پـای مناجات تو بـاریـدنـد که اشک از صورتت میریخت و باران مسلمان شد فدای خشم خاموشت! عبای صبر بر دوشت بدیها شد فراموشت! دلم حیران مسلمان شد شنیدم بیقرارت بود و هارون برکنارش کرد چه کردی با دلش آقا که زندانبان مسلمان شد تداعی کرد دستِ بستهات داغِ اسارت را در و دیوارِ زندان از غمی سوزان مسلمان شد!
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب ورود اهل بیت به شهر شام
دورشان هلهله بود و خودشان غرق سکوت «ساکنان حرم ستر و عـفاف ملکـوت» شام ای شام! چه کردی که شد انگشت نما کاروانی که فقـط دیده جلال و جـبروت نیـزهای رفـته به قـد قـامت سرها بـرسد دستها بسته به زنجیر ولی گرم قـنوت شهرِ رسوا، به تـماشای زنان آمده است آه! یک مرد ندیده است به خود این برهوت «آسـمان بار امـانت نـتـوانست کـشـید» کاش باران برسد، یوْمَ وُلِـد، یوْمَ یـمُوت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر برادر در شام
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها کوفه و شام و حلب یکسره تسخیر نگاهش دارد از نـیـزه اشـارات مکـرّر به کجاها سوره کهف گل انداخته این بار و زمین را میبـرد غـمـزۀ قـرآنـی دیگـر به کجاهـا بر سـر نـیـزه تجـلّیِ سر کیست؟ خـدایـا! پَـر زد از بام افـق نیـز فـراتـر به کجاها بین خون گریه، پیام آور خورشید صدا زد میروی با جرس شوق، برادر! به کجاها؟! شب گرگ است و شقاوت، شب سیلی به شقایق تو گل انداختهای در شب خنجر به کجاها چه زبون است یزید و چه حقیر ابن زیادش شهر را میکشد این خطبۀ محشر به کجاها جشن خصم تو پیاپی به عزا شد بدل آنجا تا که انداخت نگاه تو به کاخش گسل آنجا
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا علیه السلام و ورود اهل بیت به شام
کاسۀ چـشم مـرا از آب زمـزم پُـر کـنید کـاسۀ خـالی من را نیـز نـم نـم پُـر کـنید من به اینکه روز و شب اینجا بیایم دلخوشم راضیام این کاسه را هر بار، کم کم پُر کنید کربلایی شد کسی که صبر او لبریز شد لطف کرده، کاسۀ صبر مرا هم پُر کنید این همان شورِ غمِ عشقِ حسین بن علی است سیـنـۀ ما را از این شور دمـادم پُر کنید شیعـیـان بـاید قـیـام دیگـری بر پا نـمود عـالـمی را از دم جـانم حـسیـنم پُـر کنید بر سر نام عـلی این جـنگها بر پـا شده هر کجا را باید از این ذکر و پرچم پر کنید زینـبش با دست بسته تا سر بازار رفت دفتر اشک مرا این بار زین غم پر کنید بعد از این دیدید اگر که خانمی خورده زمین دور او را زودتر با چند مَحْـرَم پر کنید
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در مجلس یزید
طشت، حیرت زدۀ نغـمۀ قرآن من است خیزران اشگ فشان بر لب و دندان من است دیـدۀ فـاطـمه بر چـوب تو و طشت طلا نگه دختر من بر لب عـطشان من است چوب اگر میزنی اینقدر مزن زخم زبان پای این طشت طلا فاطمه مهمان من است زیـنـبـم گر نکـند پـاره گـریـبان چه کـند نگهش بر من و بر گریۀ طفلان من است هرکه قرآن به زبان داشت لبش را بوسند چوب و جام می تو، پاسخ قرآن من است هـفـده زخـم که بر صورت من میبـینی شاهد زندهای از زخـم فـراوان من است خـیزران بر لب من میزنی و میخندی خندهات بر من و بر دیدۀ گریان من است مِی نـزن پای سـر من که پـیـمبـر ایـنجا موی خود کرده پریشان و پریشان من است مجـلـس عـیـش تو گـردیـد حسیـنـیّـۀ من بزم شادیت پُر از ناله و افغان من است اینکه میثم نفسش شعله به دلها زده است هر کلامش شرری از دل سوزان من است
: امتیاز
|